رایان عشق مامانرایان عشق مامان، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

رایان دوست داشتنی ما

اولین سفر رایان به مشهد مقدس

1393/12/19 23:20
نویسنده : مامان رایان
365 بازدید
اشتراک گذاری

بابایی جونی خیلی دوست داشت که پسرمونو به مشهد ببره.از همون موقعی که به دنیا اومدی تو فکرش بود و براش برنامه ریخت و موفق شد تو اسفند ماه برامون هتل اداره رو رزرو کنه.به این ترتیب ما سعادت پیدا کردیم که به پابوس امام رضا( ع) بریم.

از اونجایی که با داشتن وروجک شیطونی مثل شما رفتن با ماشین امکان پذیر نبود تصمیم گرفتیم با هواپیما بریم و روز جمعه 1 اسفند ساعت 3 البته با تا خیر از رشت پرواز کردیم. و روز سه شنبه 5 اسفند ساعت 12 برگشتیم.

اوووووف.. این عکس هم قیافه خسته و گر گرفتت تو هواپیماست که با این شدت خستگی اصلا حاضر به خوابیدن نبودی...موقع برگشتن که یک حادثه تاریخی ثبت کردی...انقدر گریه کردی که بابا مجبور شد بغلت بگیره و تو راهرو هواپیما بگردونه تا ساکت شی عزززززززیز دلم.

 

چندروزی که اونجا بودیم خوب و خوش گذشت فقط یکم هوا سرد شده بود و برفی.هر روز به زیارت رفتین و ازت خواستم با دل کوچیک و پاک و گنجشکیت برای همه دعا کنی عسل مامان.

اینم عکسی که تو صحن حرم ازت گرفتیم.

و این عکس ماکارونی خوردنت و غذاخوردنت که همش همین وضعی بود...

مامانی فدای اون غذاخوردنت بشه...وای که چقدر ذوق داره وقتیکه خوب غذا میخوری....

این عکسم مربوط به روزیه که به الماس شرق رفته بودیم و تمام مدت بغل بابایی بودی و شیطونی میکردی و بنده خدارو خسته کردی...با هم تصمیم گرفتیم از این ماشینها برات کرایه کنیم تا راحتتر بتونیم دور بزنیم ولی شما پنج دقیقه بیشتر توش ننشستی اولش خوشت اومد و کلی خودتو تکون تکون میدادی و ذوق میکردی ولی زود گریه کردی و دوباره خواستی بغلت بگیریم..البته خوابت میومد...هیچی خلاصه مجبور شدیم که زود برگردیمو تقریبا همیشه همین وضع بود....

در حال گوش دادن و دیدن حسسسسسسنی...

و...... در حال بازرسی یخچال.....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)